اندوه مدام

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۸ ثبت شده است

پی در پی و متواتر است، روایت اندوه. هر بار در قالبی ‌و با چهره‌ای است، اما همان است که بوده. تلخ و بُرّنده. طناب دار است انگار، که گلو را می‌فشارد و امید را خفه می‌کند. اندوه، عصاره‌ی حیات من است...

به نظرت چند تار موی سفیدم توی این سه چهار ماه سفید شده‌اند؟!

نه که عددش مهم باشد برایم. اما دوست دارم بشناسمشان. به اسم و رسم. از آن طرف شاید همه‌ی تارهای موی سفیدم مثل هم باشند، اما برای من حکایت این و آن خیلی فرق می‌کند. آن‌هایی که سر این زخمِ کاری از پا افتاده‌اند و کمرشان خم شده یک جور دیگرند.

آن‌ها آیات ویژه‌اند. شریک‌های غم‌اند. آن‌ها رفیق‌های دنیای تنهایی من‌اند...

دردهای عمیقِ یک‌نفره... غم‌های بی‌شریک... احاطه شده‌ام میان تنهایی. نمی‌شود برای این درد کاری کرد، و این خود دردی است دیگر.