- ۹۸/۰۲/۱۷
- ۰ نظر
بغض میآید و میرود. میآید و میرود. میآید و... میماند و میماند و میماند... آنقدر که جایش توی گلو میماند. هر چه هم بشود، این سنگینیِ غریب آنجاست. گویی جزوی از تن و جان آدم میشود. بعد پیش میآید و پیش میآید... تا فتحت کند. تا همهات را در بر بگیرد. تا تمامت بغض شود. بغض شوی. یک بغض بزرگ. یک بغض ایستاده که راه میرود و حرف میزند و میخندد...
- ۹۸/۰۲/۱۷