- ۹۸/۰۲/۱۲
- ۰ نظر
بند بندم از همه گسسته و فرونمیپاشد. انگار برادههای آهنربایی که جز با هم بودن چیزی ندارند. رگهای گسستنم درد میکند و هر بار قلبم فرو میریزد.
امید رفته و ناامیدی تیر میکشد. از او میپرسم، وعدهی مرگ میدهد... امید را مینشاند در میانم... امید مرگ در من جوانه میزند...
رگهای گسستنم تیر میکشد به امید... رعد میزند به مرگ...
- ۹۸/۰۲/۱۲